کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت حضرت سجاد امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : سید هاشم وفایی     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : مربع ترکیب    

مثل گل‌ها واشدی، عطر جنان آورده‌ای           شـادی و لبخـنـد بهـر بـاغـبـان آورده‌ای

خطی نوری تا زمین از آسمان آورده‌ای           نور ایمان، کهکشان در کهکشان آورده‌ای


آمدی تا جلـوۀ دیگـر ببـخـشی خـاک را

مات نور خویش گردانی همه افلاک را

تا رسیـدی شـادی مـولای ما تکـرار شد           شهر پیـغمبر ز نورت مطلع الانوار شد

رفت و آمـد در مـسیـر آسمان بسیار شد           عرشیان را لحظه‌های دلخوش دیدار شد

قـدسیـانی که تو را وقت زیارت دیده‌اند

چشمه‌سار کوثر و غرق طهارت دیده‌اند

از تبار نور بـودی نور باران شـد زمین           عطر تو پیچید و بهتر از بهاران شد زمین

با صدای تو پُر از شور هزاران شد زمین           با تو محراب دل سجده گزاران شد زمین

چون خـدا از عـالـم بالا نگـاهت می‌کند

فخر بر حال نماز و اشک وآهت می‌کند

آمـدی تـا عـابـدان را زیـنـتـی پیـدا شود           ساجـدان را در عبادت عـزّتی پیدا شود

عاشقان را شور عشق و طاعتی پیدا شود           بنـدگی را جلـوگـاه و رفـعـتی پـیدا شود

آسـمـان‌هـا را نــوای ربـنّـایـت پُـر کـنـد

عطر اخلاص و مناجات و دعایت پُر کند

بندگی در نغـمه‌های یا ربت معنا گرفت           از مناجات و دعای هرشبت معنا گرفت

زندگی در سایه سار مکـتبت معنا گرفت           دین شناسی از مرام و مطلبت معنا گرفت

تا خدا با یک دعای خویش راهی کن مرا

چون ابوحمزه بیا امشب "الهی" کن مرا

در زمـیـنی که خدا گنجـیـنۀ اسرار کرد           حکمت یزدان حکیمانه تو را بیمار کرد

با قـیام گـریـه‌هـایت حـفـظ آن آثـار کرد           خطبۀ ویرانگر تو دشمنان را خوار کرد

سیـنـه‌ات هـر چند بین آتش غم تفـته بود

گر نبودی کـربلا از یـاد مردم رفته بود

بعد چـندین قـرن از شور و قـیام کـربلا           گُل کـند هر روز از اشک تو نام کربلا

جـاودان مـانـده به لـوح دل پـیـام کـربلا           گـشـته دل‌ها مُـحـرم بیت الحـرام کـربلا

کـربـلا گـفـتـم هـوایی شد دلـم بـار دگـر

چون هـمیـشه کـربـلایی شد دلم باردگر

سوی گـلـزار شما دل را هـوایی می‌کنم           بر غـبـار درگـه تو جـبهـه‌سـایی می‌کـنم

کی از این در لحظه‌ای فکر جدایی می‌کنم           من ز درگـاه شـما تـنـهـا گـدایی می‌کـنم

چون «وفایی» با توّلای تو غرق نعمتم

تـا قـیـامـت سـائـل این آسـتـان رحـمـتـم

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

رفت و آمـد در مـسیـر آسمان بسیار شد           عرشیان را لحظه‌های دلخوش دیار شد

مدح و ولادت حضرت سجاد امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

مژده کز آفاق روشن، گل به دست آمد بهار            برگ برگ سبزه را شیرازه بست آمد بهار

دید دریا تشنه، صحرا عاشق است آمد بهار            جام بر کف، خنده بر لب، می‌پرست آمد بهار


در مسیرش مخمل سبز چمن گسترده‌اند

حلّه رنـگـینِ یـاس و یـاسـمن گسترده‌اند

بـاغ باید در قـدومـش عـنـبر‌ افشانی کند            هُدهُد شهـر سـبا، بال و پـرافـشـانی کند

ماه بَـذر نـقـره پـاشد، گـوهرافـشانی کند            آفـتـاب از مشـرق گـیـتی زرافشانی کند

تا ببـیـنـد آسـمـان اوج و فـرود عشق را

تا بخوانند اختران با هم سرود عشق را

انتـظـار عـاشـقان فجر امید دیگری‌ست            روشنی‌بخش جهان صبح سپید دیگری‌ست

در بـهـار آرزو عـید سعـیـد دیگری‌ست            زاد‌روز سـیّـد سجـاد عـیـد دیـگـری‌ست

عـید تـقـوا و عـدالـت، عید آزادی رسید

جشن ایثار و شهامت، موسم شادی رسید

کیست این مولا که شد صدق از صفایش جلوه‌گر            عشق از او پیدا شد و مهر از وفایش جلوه‌گر

حُسن یوسف از جمال دلربایش جلوه‌گر            مطلع‌الـفجـر اجابت از دعایش جلـوه‌گر

لیـلـة‌الـقـدر امـامـت، نـاز‌پـرورد حـسین

از دو عـالم آشنا‌تر با غـم و درد حـسین

آن که آئـین وفـا را جلـوه بخشید و جـلا            شـاهـد بـزم و شـهـادت، یـادگـار کـربلا

روح ایـمـان و عـبـادت، اسـوۀ اهل ولا            خطبه‌خوان بی‌نظیر و؛ خسته از شام بلا

راهـبان کـعـبۀ آزادی و عـشـق و جهـاد

پاسـدار مکـتب تـوحـیـد و عـدل و اتحاد

دفـتـر آزادگی با سـعـی او شـیـرازه شد            از گلاب اشک او گـلزار ایمان تازه شد

عشق عالم‌گیر شد، عرفان بلندآوازه شد            آسمان در حیرت از آن صبر بی‌اندازه شد

چون دم پاک مسیـحا خـطبه‌های شام او

زخمه بر تار عواطف زد صلای عام او

گرچه عمری حسرت ایام را در دل نهفت            گرچه در گلزار احساسش گل ماتم شکفت

دشـمن از انـدیـشۀ بـیـدار‌باش او نخـفت            از قیام روز عاشورا سخن بی‌پرده گفت

لاله‌های دشت خون را باغبانی کرد و رفت

نهضت سرخ شقایق را جهانی کرد و رفت

ای مدینه! ای که اعجاز لبش را دیده‌ای            ای‌که در هجرانِ گل، تاب و تبش را دیده‌ای

گریۀ صبح و منـاجـات شبش را دیده‌ای            صبر طاقت‌سوز و سعی زینبش را دیده‌ای

موج‌زن دریای خون را دیده‌ای تا کربلا

در رکابش یک چمن گل چیده‌ای تا کربلا

ای مدینه! ما که از آن روضه دور افتاده‌ایم            چون پرستو در بهار، از شوق و شور افتاده‌ایم

خانه بر دوشیم و از فیض حضور افتاده‌ایم            ما مگر از چشم آن دریای نور افتاده‌ایم

ای مدینه! ارغوانی رنگ شد دل‌های ما

سینه‌ها آتش گرفت و تنگ شد دل‌های ما

ای مدینه! باز در کوی تو منزل می‌کنیم            باز از دریای حسرت رو به ساحل می‌کنیم

پشت دیوار بقـیعت خاک را گِل می‌کنیم            نور زهـرا را چراغ روشنِ دل می‌کنیم

ای مدینه! ای که بوسیدی رکاب جبرئیل

باز کن بر روی این پروانه «باب جبرئیل»

ای مدینه! ما که با گـل‌ها تـبـسم ‌می‌کنیم            در خیال خود تو را هر شب تجسم می‌کنیم

گر بخوانی در حضورت دست و پا گم می‌کنیم            با نـسـیم صبحـدم، گـاهی تـرنّـم می‌کنیم

جـلـوۀ جـنّت به چشم خاکـیان دارد بقیع

یا صفـای خـلـوت افـلاکـیـان دارد بقـیع

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : حامد اهور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن فعلن مفعول مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

چشمان منتظر خورشید، با خنده‌های تو می‌خندد           آه ای تبسم روحانی، هستی به پای تو می‌خندد

با واژه‌های گل و لبخند، دارد لب پدرت پیوند           باران بوسه که می‌گیرد، بابا برای تو می‌خندد


بانوی شهر خدا حالا، در بر گرفته مسیحش را           دستان منتظر باران، با ربنای تو می‌خندد

می‌آیی از گل و فروردین، از نص واقعه‌ای شیرین           آری صحیفۀ هفت اقلیم، با هر دعای تو می‌خندد

ای پیر وصل مناجاتی، ای آنکه قبلۀ حاجاتی           در هر فراز مناجاتت، گویی خدای تو می‌خندد

ای روح سجده! دل محراب، در حسرت قدمت بی‌تاب           آری نسیم اجابت در، زلف رهای تو می‌خندد

هرچند اهل زمین بودم، هرچند خاک‌نشین بودم           هربار گریه شدم دیدم، دست عطای تو می‌خندد

یکبار دیگر از این کوچه، مثل نسیم گذر کردی           در صحن سینۀ مشتاقم، عطر عبای تو می‌خندد

این شعر هجرت من بوده، از مروه‌ای نفس آلوده           در چشم‌های زلال بيت، دارد صفای تو می‌خندد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسدس

شهرِ پیغمبر پُر از شادی شده با جلوه‌ات            فصل فصلِ عشق و آزادی شده با جلوه‌ات
کیستی ای چارمین خورشیدِ نور و معرفت            شیعیان را شکر امدادی شده با جلوه‌ات


با ظهورت قلبِ اربابم حسین موّآج شد

غـصّه و اندوهِ مـولای زمان تاراج شد
دیدگانِ شهربانو روشن از دیدارِ توست            قبلۀ زینب از این پس دیدنِ رخسارِ توست
شادمان‌تر نیست از عباس و از اُمّ البنین            مات و مبهوتت قمر شد این هم از اسرارِ توست
ای عـلـیِّ دوّمِ اربـاب زیـن الـعـابــدیـن
در تو مـی‌یـابـم تـجـلّیِ امـیـرالمـؤمـنین
آمدی تا که مناجاتی کنی با سوز و حال            بندگی کردن به ما آموختی بی‌قیل و قال
در شبِ میلادِ دعوت کن به شهرِ مصطفی            شوقِ دیدارِ تو دارم شوقِ دیدارِ وصال
باز لبریزم پُر از شورم پُر از دیوانگی
پای گـفتارِ تو پر گیرم سوی فـرزانگی
ای امامِ چارمین ای بهترین روحی فداک            نامِ تو باشد خدایی دلنشین روحی فداک
زینتِ سـجـاده‌هـایی؛ تا ابـد یـکـدانـه‌ای            پس دعایم کن امامِ ساجدین روحی فداک
ای صحـیـفه یادگـارِ نالـه‌هایت یا کـریم
می‌رسد بر گوشِ من بازم صدایت یا کریم
در شبِ مـیـلادت آقا خـستـه‌ام دلواپـسم            دست بر دامن بگیر آخر گدایی بی‌کسم
آرزو دارم کـنـارِ مـرقـدت بـاشـم شـبی            مـطمئـنم با عنایـاتت به مطلب می‌رسم
ای گـلِ ارباب دارم از شـمـا این التجـا

بی‌برو و برگرد راهی‌ام به سمت کربلا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

ای گـلِ ارباب دارم از درت این التجـا           بی‌برو و برگرد راهی‌ام به سمت کربلا

مدح و ولادت حضرت زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : سید هاشم وفائی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

سرچشمۀ فیض کردگار آمده است            در هودجی از قدر و وقار آمده است
وقتی که شکـفت غنچۀ باغ حسین            گـفـتند به گلها که بهـار آمده است


*****************

ای سیـد سـجـاد و حـسینی جلوات            با آمـدنت روح دگـر یافت صلات
امـروز فـرشتـگـان به پاس قدمت            پیـوسته فـرسـتـند سـلام وصلوات
***************
از عرش برین روح الامین می‌آید            با خـیـل مـلک سوی زمین می‌آید
گـفـتم صلـوات می‌فـرستـنـد چرا؟            گـفـتـنـد که زین الـعـابـدین می‌آیـد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : محمود شریفی (کمیل کاشانی) نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

وقتی که شب یلداتر از گیسوی یار است            روی زمین زیباتر از صبح بهار است
در خیمۀ دل شور و شادی پرده‌دار است            ای جان مهیا شو که هنگـام نثار است


عود و گلاب آرید و شیـرینی و اسپـند
زیباست در این جشن میلاد اشک و لبخند
از آسـمـان پُـل بـسـتـه با گـل تا مدیـنه            نـورٌ عـلی نـور است سـر تـا پا مدیـنه
در حـیـرتم عـرش است اینجا یا مدینه            بسـته بهـشـت عـهـد اُخُـوّت با مـدیـنـه
کوی بـنی هـاشم تـماشایی است امشب
در لحظه‌های ناب و رؤیایی است امشب
امشب مدیـنه چون بهشت آرزوهاست            در دامن سبـز نجـابت گل شکـوفـاست
سـجـاده و مـحـراب سـرشار تمـناست            مـیـلاد ذکـر و الـتـجـا مـیـلاد تقـواست
خلق عـلی؛ خـوی محـمد در وجـودش
عـطـر نـمـاز فـاطـمـه دارد سـجـودش
از نسل ایـثـار و وفـا ایـل یـقـیـن است            در شور و مستی قلب او عاشق‌ترین است
غـرق نـیـازش آسمان‌ها و زمین است            او سـیـد سـجـاد، زین الـعـابـدیـن است
در هر نگاهش صد صحیفه راز دارد
دست دعـایـش مصـحـف اعجـاز دارد
حُـسـن خـتـام کـربـلا در خطبۀ اوست            شـور قـیـام کـربـلا در خـطـبـۀ اوست
مـتـن پـیـام کـربـلا در خـطـبـۀ اوست            یعـنی تـمـام کـربـلا در خـطـبۀ اوست
بـر مــنـبـر ارشـاد در شـام بـلا رفـت
بــنــیــاد اسـتـبــداد بـر بـاد فــنـا رفت
دنـیـا نــدیــده در دل آرایـی نـظـیـرش            افتاد صد یوسف پـریشان در مسیـرش
لطف و سخاوت خاکبوس است و فقیرش            مردی که در غربت اسارت شد اسیرش
مـهـر ولایت آفـتــاب مـشـرقـیـن است
باغ بـهـار شـهـربـانـو و حـسـین است

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

این کمترین از ذرّه را شکـرت نیاید            وز عهدۀ شکر تو کی چون من بر آید
اصلا همینکه می‌تـوان ذکر تو گویم            شکـر همین نعـمت کجـا از من بیاید


ای اسـم تـو تـسـبــیـح کـل مـاسـوالله            والله نـامت، عـقـده از دل می‌گـشایـد
قدرت بدست توست، هم فقر و غنا نیز            عزت به هر کس که تو می‌خواهی می‌آید
تو خـواستی، بیـمار باشم یا سـلامت            امر تو مـرگ و زنـدگی را می‌نماید
این حرف‌های ناب را از خود ندارم
از نـور چـشمان حسین، سجـاد دارم
سـجـاد ما را با منـاجـات آشـنـا کـرد            او بـود از اول که ما را با خـدا کرد
ما هـیـچ‌گه از مـعـرفـت آگه نـبـودیم            انفـاس زین العـابدین ما را دعا کرد
کی با خـبر بودیم از شب زنده‌داری            ما را علی بن الحسين اهل صفا کرد
کی بی سحر از زندگی لذت برد دل            دل را به عـشق بندگی او مبـتلا کرد
دلمردگان را بردگی نفس، حتمی است            خوش باد آنکه خویش را در حق فنا کرد
مـمـنـون مـولانـا امـام الـعـابـدیـنــیـم
ما عبد تعـلـیـمات زین الصـالحـیـنـیم
هر کس که در بند خدای عالمين است            خود عبد دربار علی بن حسین است
آزاده هـستـیم و ز حـق آزاد، هـرگز            آزادگی فـرهنگ والای حـسین است
دانی علی بن حسین بن عـلی کیست            آنکه حسین بن علی را نور عین است
مــیــلاد او ســرمــایــۀ آل مــحــمــد            رخسار او نـور تمام مشـرقـین است
دیـده گـشـود و روی ثــارالله را دیـد            ما را نماز دل سوی ذوقِـبلتـین است
کعبه شعـف از شوق این دیدار دارد
یعـنی خـدا را شکـر، مـولا یار دارد
یـار آمده بـهـر حسـین و خـیمه‌هایش            هر چـند بیـمـار آمـده در کـربـلایش
یاری که بـار کـربـلا بر دوش گـیرد            با گردن مجروح و زخم دست و پایش
او انـقـلاب اشـک را ایـجــاد کــرده            با گریه و شب زنده داری و دعـایش
با یـاری زیـنب، نـگـهـدار حـرم شـد            گه با اسارت، گه به سوز خطبه‌هایش
حرفش پیام خون، کلامش معجز وحی            دشمن نگون شد از چنین نطق رسایش
رفتار او، الگـو برای شیـعـیان است
او برترین رهبر برای رهروان است
روح صـحـیـفه مـرد دیـن می‌آفـریند            از اهل ایـمـان، عـابـدين می‌آفـریـنـد
تنهـا دعـاهای صحـیفه آه شب نیست            از آه شب، صبـحی امـین می‌آفـریند
مـردان پــولادیـن، زنــان انـقــلابـی            بـهـر دفـاع از مـؤمـنـین می‌آفـریـنـد
با درس دیـنداری، ز خیل نوکـرانش            لـشكـر علـيه مـشـرکـیـن می‌آفـریـنـد
با رزق شب هنگام و کردار جهادی            ره تـوشه بر مستضعـفـین می‌آفـریند
مــردان بـسـیـارنـد یــاران قـیــامـش
قومی چنان قـاسـم سلـیـمانی غلامش
او شـاهـراه بـنـدگـی را حـفـظ کـرده            روحـیـۀ رزمـنـدگـی را حـفـظ کرده
در اوج سختی و بلا و درد و محنت            با عشق، سبک زندگی را حفظ کرده
در زیر زنجـیر اسـارت، استـقـامت!            در امر دین، پاینـدگی را حفـظ کرده
در ظلمت زنـدان و در ویـرانۀ شـام            آن ماه دین، تابـنـدگی را حفـظ کرده
تنها برایش، گریه کردن کار ما نیست            در فـعـل ما زیبـندگی را حفـظ کرده
ما درس فـریاد و قـیام از او گرفـتیم
این انـتظار و انـتـقام از او گـرفـتـیم

: امتیاز

مدح و ولادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثمن

آمـد از راه، امـامِ دگـری مـثـلِ عـلـی           سر زد از خاک دوباره شجری مثلِ علی

خانۀ حضرت ارباب شده رشگِ جنان           نـور بارید ز رویِ قـمـری مثـلِ عـلی


در مدیـنه‌ست ولی کعبه طوافش بکند           پُر شده گوشِ جهان از خبری مثلِ علی

وارثِ چـارمِ پـیـغـمـبـرِ اسـلام رسـیـد

نایبِ شـیـر خـدا بود سـرانـجـام رسیـد

آبـرو یافت دوبـاره گل گـلـزارِ حسین           رونق آمد به سـراپـردۀ بـازارِ حـسین

بانویِ مُلکِ عجم، مادرِ با نام و نشان           شده دلـبـاخـته و حافـظِ اسـرارِ حسین

زینتِ سـجـده و سجّـاده رسيده ز افـق           تا شود آیـنه دارِ گـل رخـسارِ حـسـین

سر زد از خانۀ اربابِ وفا؛ نـورِ جلی

آمده چونکه علی‌ابن الحسین ابن علی

آمده آنکه چنان شیرخدا بت شکن است           مرد جنگی‌ست و آمادۀ هر تن به تن است

خطبه‌ای خوانَد و او فاتحِ شامات شود           بسکه مانند علی صاحبِ نطق و سخن است

عَـلـَم کـربـبـلا بـا نَـفـَـسش بـاقی مانـد           غیرت اللّه زمانه‌ست عمویش حسن است

از حسن یاد گرفته که شود باز صبور

این علی ابن الحسین‌ست پُر از شورِ نشور

آمـده آنکه به هـر شیـعـه مـصّلا بدهد           سیـنه چاکـانِ حـسین را تبِ بالا بدهـد

آمده تا شـود اسطـورۀ هر گـریه کُـنی           پایِ پـروندۀ هر سیـنه‌زن امـضا بدهد

آمـده عــزّت اســلام شـود یــوم الابـد           تا که بر سجده کـنان معـنیِ والا بدهد

عـاشـقی را به گـمانم گُهـرِ ناب رسید

وارثِ واقـعیِ حـضرت اربـاب رسید

: امتیاز

مدح و ولادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : سیدرضا حسینی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : غزل

از شعف امروز گیتی رشگ فردوس برین است            پنجم شعبان و میـلاد امام چارمین است

از پـدر شهـزادۀ والا ز مـادر شاهـزاده            مصطفی فخر دو عالم را چهارم جانشین است


باب وی شاهنشه کونین و ماه مشرقین است            شهربانو مادرش شهزادۀ ایران زمین است

نام زیبایش علیّ ابن حسین ابن علی بود            کو مُلقّب از حق یکتا بزین العابدین است

کی تواند ذرّه گوید مدح خورشید جهان را            من یکی از ذرّه کمتر او خور افلاک دین است

شرق انـوار الـهـی آسـمـان هـشت نـیّـر            مخزن علم لدّنی دُرج دُرهای ثمین است

ممکن است اما صفات واجبی از وی هویدا            مظهر ذات و صفات خالق جان آفرین است

محـرم اسـرار یـزدان عـالم آیـات قـرآن            حجّت خلّاق رحمان اصل قرآن مبین است

می‌ ندانم چیست حکمت خسروی با این جلالت            دست بسته دلشکسته دستگیر قوم کین است

مطلع انـوار لامع بـسته اندر غـل جامع            ای عجب جوید معینی آنکه عالم را معین است

خارجی خوانند نامش مسلمین بی‌حقیقت            آنکه جدّ امجدش اسلام را رکن رکین است

دید در کوفه جفای کوفیان از حد گذشته            و ز ستم های فراوان، عمه‌هایش دل غمین است

گفت کای قوم دغل ما میهمانیم اندرین شهر            حرمت مهمان مگر در کیشتان آخر چنین است

مصطفی اجر رسالت حُبّ قربی کرده تعیین            معنی حُبّ و مودّت امت بی‌شرم این است؟

شعر«سعدی زمان» را بنگرد با چشم تحسین            آنکه در این فن دارا خود ادیب نکته بین است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر تغییر داده شد؛ موضوع جشن و شادی خندیدن و ... در شهرهای بعلبک و شام بود نه در کوفه و براساس کتب معتبر تاریخی همچون: الفتوح ۵/۱۲۱؛ أمالی مفید ۳۸/۳۶۷؛ اللهوف۱۳۰؛ مناقب آل ابیطالب ۴/۱۱۶؛ مَقْتَل خوارزمی ۲/۴۶؛ مُثیرُالأحْزان ۲۰۹؛ جلاءالعیون ۵۹۳؛ بحارالأنوار۴۵/ ۱۰۹و ۱۶۴؛ منتهی‌الآمال ۴۸۵؛ قمقام ۵۱۶؛   نفس‌المهموم ۳۵۳؛ مقتل امام حسین ۲۲۳؛ مقتل مقرّم ۲۹۹؛ مقتل جامع ۲/۴۳  و.... در شهر کوفه مردم پشیمان شده و گریه زاری می‌کردند، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید.

دید در کوفه جفای کوفیان از حد گذشته            کف زنان آن قوم عدوان، عمه‌هایش دل غمین است

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

مصطفی اجر رسالت حُبّ قریی کرده تعیین            معنی حُبّ و مودّت امت بی‌شرم این است؟

 

مدح و ولادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : رحمان شاجری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

بشارت باد بر یاران که عالم خُلد رضوان شد            بِهین میلاد فخرالساجدین آن شاه شاهان شد

عیان شد پنجم شعبان ز الطاف خداوندی            به برج معرفت ماهی تجلّا کرد و تابان شد


پدر سلطان دین و مادرش هم دختر شَه بود            مبارک مقدمش فخر حجاز و ملک ایران شد

زبانم قاصر از مدحش چسان گویم حسین اورا            در آغوشش کشید و از لبش بوسید وخندان شد

علی نام و لقب سجاد و زین العابدین شهرت            هویدا آفتاب و معدلت در ماه شعبان شد

همی دانم صفات لم یزل از وی هویدا گشت            زبان بگشود و درگهواره یزدان را ثنا خوان شد

همان زین العبادی که زدند او را غل و زنجیر            همان آزادمرد آخر اسیر قوم عدوان شد

برفت از کربلا بر کوفه و از کوفه بر شامات            چرا عالم نشد ویران چو جایش کنج ویران شد

بگِرد شمع رخسارش بگَرد ای«شاجری»هردم            پرِ پروانهٔ دل سوخت اندر جمع و بی‌جان شد

: امتیاز

مدح و ولادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

پنجم شعـبان رقـم زد روزِ بی‌مانـند را            بر لبِ صاحب زمان زیباترین لبخند را

بارشِ باران خـبر آورده این پیـوند را            لحـظۀ شـیـرینِ مـیلادِ پـدر فـرزنـد را


عشقِ سجّاده نشین بود و چه نورانی جبین

خواند او را حضرت حق؛ أَنْتَ زَيْنُ الْعَابِدِينَ

در قنوتش آیه‌ایه شوقِ استغـفار داشت            در دل محراب با عرشِ خدا دیدار داشت

اینچنین در هر زمان آرامشِ بسیار داشت            در عبادت؛ خطِ مشی و سیره و معیار داشت

از نگاهش شرحی از نهج البلاغه جاری است

شک ندارم که صحیفه شیوۀ دینداری است

ذکر خیرش هست تا روز قیامت ذکرِ لب            ربّناهایش حلاوت داشت با طعمِ رطب

چرخشِ تسبیح او حولِ مدارِ روز و شب            شد علی‌بن الحسین و عشقِ با اصل و نسب

هم رگ و هم ریشه‌ایم و شد برایمان عزیز

هست ایرانی نسب از سمتِ مادر؛ گل بریز!

دستِ حق ویرانگرِ ظلم و ستم آورده بود            نور مطلق! آفتابِ خوش قدم آورده بود

در طوافِ روی او خورشید، کم آورده بود            محض سائل‌ها فقط لطف و کرم آورده بود

داد با روشنگریِ خود به ظلمت خاتمه

بود مـولـودِ چـهـارم از تـبـارِ فـاطـمـه

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

سوم شعـبان رقـم زد روزِ بی‌مانـند را            بر لبِ صاحب زمان زیباترین لبخند را

بیت زیر به جهت تطبیق بیشتر با روایات معتبر تغییر داده شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

عشقِ سجّاده نشین بود و چه نورانی جبین            خواند او را حضرت ارباب؛ زین العابدین

مدح و ولادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول قالب شعر : ترکیب بند

مـرا در هــوای نـجـف آفــریـد            مـرا حـق بـرای نـجـف آفـریـد
خدا خواست عاشق شوم پس مرا            به یا مـرتـضـای نـجـف آفـرید


ستونهای این آسمان را خودش            زِ گـلـدسـتـه‌های نـجـف آفـریـد
خدا خواست دنیا بهشـتش شود            که ایـوان طـلای نـجـف آفـرید

رُطب‌های آنجـا مرا مست کرد
مرا چـاییِ کـربـلا مـسـت کرد

تـو دامــادِ ایــرانـیِ مــا شــدی            تو مهـمـان مـهـمـانـیِ ما شـدی
تو زیـبـاتـرین جـلـوه‌هـای خـدا            مـنـاجـات شـعــبـانـیِ مـا شدی
گرفته است بوی تو این سرزمین            دلـیـل مــسـلــمـانـیِ مــا شــدی
اگر خاک ما خاک عشق علی است            خـودت آمـدی بـانـیِ مـا شـدی

به ایران صـفـا را تو آورده‌ای
امـــام رضــا را تـــو آورده‌ای

زمین پُر شد از عطر گلخانه‌ات            که بوی حسن می‌دهـد خانه‌ات
علی هـستی هـمسرت فـاطـمه*            کَرَم در کرم داشت کـاشـانه‌ات
پس از تو رسـیـدنـد تا مجـتـبی            کریمان زِ فـیـض کـریـمـانه‌ات
اگر هشت معصوم ما می‌رسند            به بیتِ حـسن بـیت فـرزانـه‌ات

زِ تو بر حسین و حسن منتصب
حسن زاده‌انـد و حـسینی نصب

نـسـیـمی مرا سمتِ سـجـاده‌ات            سـحـر می‌بـرد تا سـرِ جـاده‌ات
هـوای زیـارت سـرم زد ربـود            دلــم را ســرِ زُلـف اُفــتــاده‌ات
خدا را در این خانه دیدم فـقـط            من از بـرکـت سـفـرۀ سـاده‌ات
مـیـانِ عـلـی‌اکـبـر و اصـغـری            که تا دل بری از دو دلـداده‌ات

پـــدر گـفـت تــاج ســرم آمــده
عــلــیِ عــلــی اکــبـــرم آمــده

تـو جـام بــلا بـا بــلا مـی‌زدی            تـو قـالـو بـلا با رضـا می‌زدی
اگر جلـوه می‌کردی آقا خودت            سـرِ لـشکـرِ کـیـنـه را می‌زدی
بنا این نبود و خدا این نخواست            اگر نعـره یا مرتـضی می‌زدی
عـلـمدار مـحـوِ تو می‌شد فـقـط            به تیغِ عـلی ضـربه تا می‌زدی

زمین می‌شود خاک طوفان زده
که فرزند حـیـدر به میدان زده

تو پنهـان به حـجِ خدا می‌روی            به دنـبال جـا مـانـده‌ها می‌روی
تو خود کعبه‌ای مکه‌ای زَمزمی            بـرای زیـارت کـجــا مـی‌روی
تو بر دوشتان بارِشان می‌کشی            شبـیـهِ شبِ مـرتـضی می‌روی
تو بر زخمِ زنجیر نان می‌بَری            کـنـارِ فـقـیــر و گــدا مـی‌روی

کریمی به بیتت حرامی نشست*
سر سـفـرۀ تو جـذامی نـشـست

مـرا می‌بَـری تـا مـلاقـات خود            به سوی خـدا با منـاجـات خود
مرا مسجـد و کـعـبه و دِیر کن            ببـر تا تـمـاشـایِ مـیـقـاتِ خود
بـیـا فـارغ از قـیـل و قـالـم نما            مرا پُر کن از نـورِ اوقات خود
صحیفه گـشودم به درکَت رِسَم            لـبـم آشـنا کن به سـوغـات خود

بـیـا جان من سـر به راهـم نما
ابوحـمـزه خـوان و نـگـاهم نما

الـهـی وَ رَبـی نـعـیـمـی نـعـیـم            و نحن المُسیئونَ جُرمی جَحـیم
وَ اِن کانَ ذَنـبـی عـظـیمُ کـبـیر            و عـفُّک قدیم و لطـفک عـظیم
و ابکی علی ضیغ قبری و حشر            تَـرَحَّـم عـلی عـبـدک یا رحـیـم
وَ غَفِّر ذنوبی و سَـتّـِر عـیـوب            وَ حَـقّـِق رجـایـی اَلا یـا ‌کـریـم

فـقـط آمـدم با سـری سـر بـِزیر
امـیـری حـسـین فـنـعـم الامـیر

: امتیاز
نقد و بررسی

*فاطمه بنت الحسن علیهما السلام مادر جلیله امام باقرعلیه‌ااسلام

**اشاره به پناه بردن مروان حکم ملعون در واقعه حره به بیت امام سجاد علیه‌ااسلام

مدح و ولادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

دور و بـرش دلــدادۀ مـاهــر نــدارد            از شیـعـیـانش یک نـفـر عابر ندارد

مردی که فرمان می‌پذیرد عرش از او            بالاسـرش یک خـادمِ حاضـر نـدارد


تـنـهـا صـدای حـرکـت بـالِ کـبـوتـر            شـور و نـوایی نیـست و ذاکـر ندارد

شاعر شدم تا پَست فطرت‌ها نگویند            بیـتی به نامش نیست و شاعـر ندارد

جـانـم فـدای آن امـامـی که مـزارش            یـک آســتــانِ تــا ابــد دایــر نــدارد

آتش به جانم می‌کشد هر سال، شعبان            مـیـلاد آقـایـی کـه یـک زائـر نـدارد

نامش علی بن الحسین است و بدانید            از کـربلا جز داغ، در خاطر ندارد!

: امتیاز

مدح و ولادت امام زین العابدین علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

ای اخـتـر تـابـان قـمـرت باد مـبارک            ای مـادر ایـران پـسـرت بـاد مـبارک

ریحـانـۀ خـیـر الـبـشـرت بـاد مبارک            از خـوب‌تران خـوب‌ترت باد مبارک


فرزند تو بر پنج قمر نور دو عین است

بـا نـام عـلـی آیـنـه روی حـسین است

ای پـیـش رویـت آیـنـۀ شـمـس ولایت            ای همسر و ای مـادر دو رکن هدایت

امروز خـدا کرده عـلی بر تو عـنایت            رویـش کـنـد از آیـنـۀ غـیب حـکـایت

گل بوسه بزن بر روی این گل پسر امشب

این جان حسین است که داری به بر امشب

این خوب‌ترین گل ز گلستان خلیل است            این آیـنـۀ حُـسـن خـداونـد جـلیل است

این بر ملک و جن و بشر پیر و دلیل است            بی‌مثل بدیل است، جمیل است، جمیل است

طوبای بهشت عـلوی این ثـمر توست

تـبریک که میـلاد یگـانه پسـر توست

زیبا پـسـر تو پـدر هـشـت امـام است            در پـنـجـم ماه آمـده و مـاهِ تـمام است

این بر شهدا حامل خون است و پیام است            این حجّ و زکات است و صلات است و صیام است

با هـر نفـسـش نغـمـۀ تکـبـیر مبارک

بر خال و خـطش آیۀ تطهـیر مبارک

ای نخل وجـودت، ثمر یـوسف زهـرا            ای روی تو قرصِ قـمرِ یوسف زهرا

ای پـارۀ قـلب و جـگـر یوسف زهـرا            ای یوسف زهرا، پـسـر یوسف زهرا

گـلـبـوسـه شـیـرین دعـا بـر دهـن تـو

آیـات خــدا مــوج زده در ســخـن تـو

ای با سخـنت زنـده شـده جـان ولایت            ای روح کـتـاب الله و ریـحـان ولایت

پـیـغــامــبـر خــون شـهـیــدان ولایـت            از اشک شبت سـبـز گـلـسـتان ولایت

تو خـون خـدا در بـدن خـون خـدایـی

فــریـاد خــروشـان تــمــام شــهـدایـی

ای مرغ سحر مست مناجـات شب تو            پـیـوسـتـه دعـا بـوسه نهاده به لب تو

بال و پَـرِ پـروازِ دعـا تـاب و تب تو            ای وحی خـدا بـال زده در طـلـب تـو

وصـف تو شـده زینت آیـات شـریـفـه

از متن مـنـاجـات تو داریم صحـیـفـه

ای وجه تو بر وجه خـدا منظر دیگر            سجـادۀ خـاکت دل شب سنـگـر دیگر

ما را نـبـود غـیـر شـمـا یـاور دیـگـر            برما نگـشودنـد جز این در، درِ دیگر

ما در دو جهـان بـنده فـرمـان شمائـیم

در مـوج بـلا دست به دامـان شمائـیم

ما راست گدایی و شما راست کرامت            داریم هـمـۀ عـمـر به کـوی تو اقامت

ای بـر هـمـۀ مـلـک الـهـی‌ت امـامت            یک حرف ز قد قامت تو کرده قـیامت

جن و بشر و حور و ملائک همگان گوش

با صوت مناجات تو دادند زکف هوش

رخسار تو هنگام دعا سورۀ نور است            سروِ قدِ تو سبزتر از نخلۀ طور است

ما را همه جا با نفست فیض حضور است            بی روی تو گلزار جنان خانه گور است

در دیدۀ آن بنده که پاکیزه سرشت است

دامان بقیع تو بهشت است، بهشت است

ای بر تو درود از نبی و از علی و آل            ای سـرو قـدت وقت مناجات شده دال

ای روح عبادت زده بر دور سرت بال            کی مثل تو با بودن در بـنـد کُـند حال

کی مثل تو در حال چهل روز اسیری

در سلـسله بر سلـسله ها کرده امیـری

تو حج و زکاتی و صلاتی و صیامی            تو یک تـنـه در شام بـلا فـاتـح شامی

در گـوشۀ ویرانه سرا عرش مـقـامی            آری تو امـامی، تو امـامی، تو امامی

هر چنـد که در ابـر، رخِ مـاه بگـیرد

مـه چهـره‌گـشایـی کند و ابـر بـمـیـرد

ای جان دو عـالم، همه عالم به فدایت            ای جن و بشر یک‌سره محتاج دعایت

مـا دسـت گـشـودیـم بـه دامـان ولایت            «میثم» متحـیّر که چه گوید به ثنایت

ما را چه رسـد نزد شمـا مدح سرایی

بهتر که گـشائـیم سـویت دست گـدایی

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

ای بـر هـمـۀ مـلـک الـهـی‌ت امـامت            یک حرف ز قـد قـامت کرده قـیـامت

ما را همه جا با نفست فیض حضور است            بی روی گلزار جنان خانه گور است

مدح و ولادت امام زین العابدین علیه السلام

شاعر : رضا یعقوبیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

بار دیگر شور و غوغایی به پاست            جشن شادی در زمین و در سماست

ســر زده نـــور خــداونــد مــبــیـن            آمــده دنــیـــا امـــام چــهــارمــیــن


شـادمـان گـشـتـه قــلـوب مـؤمـنـیـن            در شـب مــیــلاد زیـن الـعــابــدیـن

شـهـربـانــو گـل پـسـر آورده اسـت            یک پسر هـمچون قـمر آورده است

چهارمین مـنجی و روشنـگـر رسید            در کــرامـت ثــانــی حـیـدر رسـیـد

روح تــقـــوا و مــنـــاجــات آمـــده            شـیـعـیــان را بـاب حــاجــات آمـده

عـالـم هـسـتی ز نورش منجـلی‌ست            « اَینَ‌ آل الـلـه » او دوّم عــلـی‌سـت

پـنـجـم شـعـبـان شـب مـیـلاد اوست            هر دلی امشب در عـالـم یـاد اوست

چهـارمین گـل از گـلـسـتان ولاست            این پـسر پـیـغـمـبر کـرب و بلاست

او گـلـی از گـلـشـن پیـغـمـبـر است            شـیـر مـردی از تـبـار حـیـدر است

مــــادر او بــانـــوی ایـــران بـــود            او ز نـسـل بــیــشـۀ شــیــران بــود

جـمـله خـوبـان جهـان سـرمست او            هـسـتـی عــالــم بُــوَد از هـسـت او

از هـمـه مـشـکـل گـشـایـی می‌کـنـد            هـر دلـی را کــربــلایــی مـی‌کــنـد

هر نـگـاهـش کار عـیـسـی می‌کـنـد            هـر گـره از کــار مــا وا مـی‌کــنـد

ای که هـسـتـی روح تـقــوا و دعــا            از کرامت کن نگـاهـی بر( رضا )

کـن نـگـاهـی از کــرم بـر ایـن گـدا            بـار دیــگــر دعــوتـم کـن کــربــلا

: امتیاز

مدح و ولادت امام زین العابدین علیه السلام

شاعر : میثم مؤمنی نژاد نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

نور عرش امشب، تنزّل کرده است            در کـویر خاکیان، گـل کرده است

قـدسـیـان عرض ارادت می‌کـنـنـد            در مـدیـنـه نـور قـسـمت می‌کـنـند


بـا طـلـوع نـــور، هــمــزاد آمــده            بـاز کـن سـجــاده، ســجــاد آمــده

سجـده‌هایش خاک را شرمنده کرد            بـنـدگـی‌اش آسـمـان را بـنـده کـرد

غم مخور داری اگر «ذنب عظیم»            «یحسن العفو» است کار این کریم

آنچنان در قـرب، جـای تـام داشت            در نمازش رعـشه بر انـدام داشت

در مـصلایـش، ز رب الـعـالـمیـن            شد خـطابِ «انت زین الـعـابـدین»

وقـت حـــج او مـــیــان ازدحــــام            بــاز شـد راهــش بـرای اســتــلام

بـاز شـد راهـش ولی بـاشد غـلـط            این سـخـن در نـزد اهل مـعـرفـت

چونکه در اسرار حق دردانه اوست            در حقیقت، صاحب آن خانه اوست

کعـبه زد از پیـش، مردم را کـنار            تا به چـشـمش، قـبله گـردد آشکار

تـا بـگــیــرد اعــتــبــار بـیـشــتــر            بوسـه‌هـا می‌زد به دست او حجـر

تـا نـمـایـد در مــقـامـش احــتــرام            ایـسـتـاد آنـجــا بـه روی پـا مـقــام

تـا بگـیـرد در بـغـل او را مـطاف            خواست دیوار حرم، گیرد شکاف

کاش من هـم حـنجـر حـق می‌شدم            کاش که من هم «فرزدق» می‌شدم

: امتیاز

مدح و ولادت امام زین العابدین علیه السلام

شاعر : سیدهاشم وفایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

سپهـر عشق و وفـا جـلـوۀ دگر دارد            میان آن هـمه انـجـم یکی قـمـر دارد

نسیـم شـهـر مدیـنـه نـویـد داده به ما            که باغ سـبـز ولایت گـلـی دگر دارد


بیا به سوی مدینه رویم کز ره شوق            نسیم عشق به هرکوچه‌اش گذر دارد

خبردهید به زهرا که امشب از جنّت            بیا مدیـنـه حـسـینت کنون پـسر دارد

رسیـد سید سـجـاد و بـهـر خدمت او            لـباس بـنـدگـیـش را فـلـک ببـر دارد

خـدا به او لقب زین العـابدین بخـشید            ز سجده‌های طویلی که در سحر دارد

به خاک پاک مدینه به جای جشن عزاست            شب ولادت او شیـعـه چـشم تر دارد

بـیـا و دامـن او را به الـتـجـا گـیـریم            که حق همیشه و هرجا بر او نظر دارد

کجا رود ز در او به درگـهـی دیگـر            هرآن که شمّه‌ای از جود او خبر دارد

به جان فاطمه او را دهم قسم که دعا            به این قسم به خود او قـسم اثر دارد

به هرکه می‌نگـرم درشب ولادت او            هوای روضۀ پـاک ورا به سر دارد

بگو به خلق «وفایی» محب او از مهر            به بحر سینۀ خود بهـترین گهر دارد

: امتیاز

مدح و ولادت امام زین العابدین علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : مسمط

سحر گه ماه، بهر خاک بوسی بر زمین آمد           زمین خرّم تر و زیباتر از خلد برین آمد

جهان بر خود بناز امشب که یار نازنین آمد           عبادت چشم تو روشن که زین العابدین آمد


ملک خندان، فضا روشن، دل اهل ولا روشن           همه ارض و سما روشن همه ملک خدا روشن

که امشب شهربانو شهریار عالم آورده

خدای ذوالمنن شمس ولایت را قمر داده           درخت طور سینای امامت را ثمر داده

یم صبر و رضا و زهد و عصمت را گهر داده           سخن بی پرده گویم حقّ به ثارالله پسر داده

قیامت قدّ و بالایش، دعا مشتاق لب هایش           جمال الله، سیمایش پدر محـو تـماشایش

تو گویی آمنه امشب رسول اکرم آورده

علی، زهرا، محمّد را فروغ هر دو عین است این           پناه انس و جان فرمانروای عالمین است این

عبادت را اطاعت را دعا را زیب و زین است این           فروغ دیدۀ زهرا علیّ بن الحسین است این

خرد شاگرد تعلیمش کرم مشتاق تکریمش           قَدَر مسئول تصمیمش قضا خیزد به تعظیمش

سخاوت، جود، پیش بذل دست او کم آورده

الا ای بانوی ایران زمین خیرالبشر زادی           امیرالمؤمنین است این و یا پیغامبر زادی

یمِ عصمت! تو بر فلک نجات امشب گهر زادی           پسر زادی نه، بلکه آفرینش را پدر زادی

تعالی الله از خُویش، سلام الله بر رویش           لسان الله ثناگویش شود دل زنده در کویش

به حقّ دامان تو بهتر زپور مریم آورده

نظام آفـرینـش بین و نظم و قـادر مـنّان           پی هم آفتاب و ماه و اختر گشت نور افشان

پدرسوّم، عمو چارم، پسر در پنجم شعبان           عجب نبود گر از بابا بگیرد دل ببخشد جان

رخش جنّت، لبش کوثر، کفش دریا، قدش محشر           ز سر تا پا زپا تا سر محمّد، مجتبی، حیدر

ز هر دم بر هزاران عیسی مریم دم آورده

کند کار مسیحا با دعا لب های شیرینش           گرفته آسمان دست دعا در پای آمیـنش

ثبات و صبر و ایمان و عبادت روح آئینش           ندیده است و نبیند جز خدا چشم خدابینش

رُخش ریحانة الزّهرا دلش صحرای عاشورا           قیامش محشر کبری کلامش خطبۀ غرّا

دل مـوسی، دم عـیسی جلال آدم آورده

صیحفیه بحرِ دُرّ از لعل لبهای گهر زایش           مناجات و دعا و ذکر حقّ مشتاق آوایش

امیر شام گـردیده حـقـیر نطـق زیـبایش           غل و زنجیرها گرم دعا با کلّ اعضایش

لبش را نطق موسایی دمش را فیض عیسایی           دلش چون نوح، دریایی رخش یوسف به زیبایی

هر آنچه انبـیا دارند هـمره با هم آورده

نیاید مدحش از صدها فرزدق ها و دعبل‌ها           گشاید بنده‌اش با یک دعا از خلق، مشکل‌ها

مقرّ دولت عشقش نه در گِل بلکه در دل‌ها           چهل منزل عروجش با خدا در طَیِّ منزل‌ها

چه‌ها آن مقتدا دیده به هر منزل خدا دیده           فـروغ ابـتـدا دیـده سـر از تن جـدا دیده

لــوای فـتـح آل الله از شــام غــم آورده

هزاران زادۀ عبد الملک خوار و حقیر او           حجر، زمزم، صفا، مروه، حرم، یکسر اسیر او

همه حجّـاج بیت الله گدای او، فـقـیر او           ز کعبه می رود بر عرش بانگ یا مُجیر او

کلید کعبه لبخندش، مقام و حجر پابندش           خدا و خلق خرسندش، به لب ذکر خداوندش

زاشگ دیده زمزمها برای زمزم آورده

نه تنها از نماز، از صبر عاشورای او بشنو           دعای دلـنـشین، پـند بشر آرای او بشنو

نـوای آتـشـین و خـطبۀ غرّای او بشـنو           قـیام شام شوم و محشر کبرای او بشنو

ولایش دین و ایمانم، حدیثش خوشتر از جانم           صراطش حشر و میزانم دعایش روح و ریحانم

به وصفش میوۀ نایاب نخل «میثم» آورده

: امتیاز

مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

به دنیا آمـدى تا مـطلـبى دیگـر بیامـوزم           من از رفـتـار تو الله را اکـبر بـیـامـوزم

کلاس درس شد سجاده‌ات، من روز میلادت           نشستم تا جهان را پاى این منبر بیاموزم


بریزم دور این ناعلم ها را و منِ خود را           بدون واسـطه از ساقـى کـوثـر بیامـوزم

سر شب در تَعَلُّم سر به مهر کربلا بگذار           سحر بردار سر از سجده تا از سر بیاموزم

دعا در حق دشمن کردن و با دوست سر کردن           مرام شیعـه را در سطح بالاتـر بیاموزم

زبان تـائـبـین و خائـفـین را پـانزده گـانه           به هنگام دعا از چهارمین حیدر بیاموزم

طریق روضه خواندن را ز تو آموختم، اما           طریق نـوکرى را باید از قـنبر بیاموزم

دعا را از ابوحمزه، مکارم را از اخلاقت           تجافى جهان را از همین منظر بیاموزم

هر آن چیزى که می‌بینم دلیلش کربلا باشد           اگر چیزى می‌آموزم به چشم تر بیاموزم

فرات مست را از چشم، تل را از سر شانه           ته گـودال را از گـودى حـنجـر بیاموزم

و مصداق شنیدن کى بود مانند دیـدن را           بخوانم زندگیت را، مگـر بهـتر بیامـوزم

اگر دیدم گلوى غنچه‌اى رد می‌شود از تیغ           شبـیه تو گـریز بر على اصغـر بـیاموزم

: امتیاز

مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

امشب قشنگترین شب لیلایی خداست            جـشن تـولـد گـل زهـرایی خـداست

 باشد سرشت او ز تجلای نـور حق            زیـبا تـرین تجـسّم زیـبـایی خـداست


تقوا و زهد و معرفت او زبان زد است            او بهـترین نمـونۀ شیـدایی خـداست

وقتی تمام هستی سالار زینب است            معلوم می‌شود همه دارایی خداست

آئـیــنــۀ تـمــام نــمــای خــدا شــده

روح دعـای ما سـر سجـاده‌هـا شده

ای منتهای غایت ما بی‌کـران تویی            محبوب قلب فـاطـمۀ مهـربان تویی

روزیِّ ما ز دست کریمانۀ شماست            روزی ده تـمام زمین و زمان تویی

ای نـور چشم حضرت آقای کـربلا            بعد از حـسین دلبر دلداده گان تویی

این افتخار ماست که فامیل تان شدیم            پس شاهـزادۀ هـمه ایـرانـیان تـویی

دلــداه‌ایـم و مـنـتـظــر دلـبـری تـان

یک روز هم بـیا وطـن مـادری تان

رزق تـمـام عـالـمـیان در دعای تو            ما زنـده‌ایـم به برکـت یا ربـنـای تو

روح الامین گدای در خانۀ شماست            از آن زمان که گشته دلش آشنای تو

بر روی گونۀ تو مَلک بوسه میزند            دل می‌برد تبـسّمت از عـمه‌های تو

آقا چـقـدر شبـیه عـموجان تان شدی            جـان جهان فـدای تو و بچه‌های تو

بعـد از عـلـیِّ اکـبـر آقـا تو ارشـدی

ای دومین علی حسینی خوش آمدی

ای روضه خوان اول کرببلا بخوان            ای غصه دار حضرت خون خدا بخوان

از تشنگی و قحطی آب و عطش بگو            از شدّت گـرسنـگـی بچـه‌ها بخوان

از آن غروب روز ده سال شصت و یک            آتش کشیدن حرم و خـیمه‌ها بخوان

از داغ های داغ دل عـمه جـان مان            هجده سر سوار شده بر نیزه‌ها بخوان

این کشتۀ فتاده به هامون حسین توست            از پاره پاره پیکر و چند بوریا بخوان

از هرکجا بخوان ولی آقای روضه خوان

از کـوچـۀ یـهـودی شام بـلا نخوان

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

ای نـور چشم حضرت آقای کـربلا            بعد از حـسین دلبـر دیوانگان تویی

مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : مسمط

صبحدم برج شرف را آفـتابی دیگر آمد           آفـتابـی کـآفـتاب صبح را روشنگـر آمد

بحر دین را بحر دین را گوهر آمد گوهر آمد           کشتی توحید را در موج طوفان لنگر آمد


چارمین فرمانروای ملک حیّ داور آمد

چرخ گردون شرف را محور آمد محور آمد

جلـوۀ حُـسن خـداوند مبـیـن بـادا مبارک           لالـۀ لـبخـنـد جـبـریل امیـن بـادا مبارک

آسـمان وحی بر اهـل زمین بادا مبارک           در نگاه اهل حقّ حقّ الیقین بادا مبارک

لـیـلـۀ میـلاد زین العـابـدیـن بادا مبارک

سالکان راه حـق را رهـبر آمد رهبر آمد

آمد آن ماهی که صد خورشید شد مات جمالش           قامت گردون خم از سنگینی کوه جلالش

آنچه می‌خوانی دعا دُرّیست از بحر کمالش           حال بخشد بر نماز و بر دعا از شور و حالش

انت زین العابدین از خالق هستی مدالش

ساجدین را ساجدین را سرور آمد سرور آمد

خلق عـالم گوش با یاد لبـش بهـر پـیامی           چرخ را سر بر قدومش تا کند کسب مقامی

ماه را رو بر بقیعش در پی عرض سلامی           اسمعی را بر درش فخر غلامی بر غلامی

خوش بحال آنکه دارد همچو آن مولا امامی

طالعش از مهر گردون برتر آمد برتر آمد

بوسه گاه یوسف زهرا لب و دست و دهانش           از ولادت تا شهادت ذکر حق ورد زبانش

زینب کبری گرفته در بغل مانند جانـش           دم به دم سیر الی الله از مکان تا لا مکانش

عرش رحمان قلب مؤمن دوش بابا آشیانش

همچو جان جان جهان را در برآمد در بر آمد

عابدان خوانند زین العابدین مولای دینش           عارفان خوانند در عالم امام العارفـینـش

عرشیان خوانند عرش کبریا روی زمینش           خوب رویان جهان محو جمال نازنیـنش

بذل حق در آستانش دست حق در آستینش

بیکسان را بیکسان را یاور آمد یاور آمد

دل ز عشق یـار شد بیت الحـرام الله اکبر           ریخـت از شادی بهم نظـم نظام الله اکبر

یک پسر این قدر، این جاه، این مقام، الله اکبر           این جلال، این مرتبت، این احترام، الله اکبر

پـنج شعـبـان جـلـوه گر ماه تمام الله اکبر

حُسن غیب کبریا را منظر آمد منظر آمد

کـیـستم من سائل کـوی علیّ ابن الحسینم           سائـل کو، عـاشق روی علیّ ابن الحسینم

عـاشـق دلبـستۀ مـوی عـلیّ ابن الحـسینم           بستـۀ مو تـشنـۀ جوی عـلیّ ابن الحـسینم

تشنۀ جو منقـبت گوی عـلیّ ابن الحـسینم

در ثنایش از بیانم گـوهر آمد گوهـر آمد

بی‌طنین خطبه‌اش نخل شهادت بر ندارد           بی‌قـیـامـش پـیکر آزاد مردی سـر ندارد

بی‌تـولاّیـش هُمای قـاف ایـمـان پَر ندارد           بی‌دعای او عبادت روح در پیکر ندارد

بی‌فروغش کس چراغی در وصف محشر ندارد

صاحب انـوار حُـسن داور آمد داور آمد

در اسارت سیر معراج اللّهی آغاز کرده           در میـان سلـسله بی‌سلـسله پـرواز کرده

با دو دست بسته بند از پای قرآن باز کرده           و ز کلام دلنشین همچون علی اعجاز کرده

گوشۀ ویرانه بر مُلک دو گیتی ناز کرده

با قیامش شام صبح محشر آمد محشر آمد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایتها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده که احتمالا غلط تایپی می باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

عرشیان خوانند عرش کبریا روی زمینش           خوب برویان جهان محو جمال نازنیـنش

بی‌فروغش کس چراغی در وصف محشرل ندارد           صاحب انـوار حُـسن داور آمد داور آمد